از عتاب تو پناهم خوی تست


وزعقاب تو مفرم سوی تست

از تو هر دم میگریزم سوی تو


بیم من از تو امیدم سوی تست

دیدة دل محو روی تو مدام


قبلة چشم دلم ابروی تست

هستی من از خطاب امر کن


مستی من از لب دلجوی تست

نیست در عالم بجز تو دوستی


هر که دارد دوستی بر بوی تست

محسنانرا تو بر احسان داشتی


هر کجا خوئیست خوش آنخوی تست

حب محبوبان زحبت شمة


حسن خوبان پرتوی از روی تست

چشم خوبان کان دل از جا میبرد


غمزة از نرگس جادوی تست

پس گدا کردی زلطفت پادشاه


فیض مسکین هم گدای کوی تست

نیست از ما غیرنامی اوست خود را دوست دوست


نیست ما را مائی مائی اگر هست اوست اوست